-
time out
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 09:39
اخیرا کشف کردم هر موقع که برای انجام یه کار حاشیه ای ( کاری غیر از کار خودم) مثل رفتن به یه باشگاه ورزشی یا کلاس تافل یا هر دوره دیگه ای مصمم میشم، فورا شرایطی پیش میاد یا زمان کلاسها جوری میشه که نمیتونم برسم. مثالهاش هم زیاده.مثل اون سالی که توی پادگان برای ارشد میخوندم که دو ماه مونده به امتحان کاسه کوزه مونو جمع...
-
ویرانه ای تاریخی به نام ارک
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 13:00
و این عکس رو هم ببینید این میراث هشتصد ساله تبریزه که تنها بخشهاییش از زلزله های ویران کننده تبریز در امان مونده اما فکر نمیکنم از زلزله ای که ستاد اقامه نماز و سردمداران مصلای باشکوه تبریز براش تدارک دیدن در امان بمونه. مقایسه کنید نحوه نگهداری و حفاظت و استفاده از این بنای عظیم و مهجور رو با میراث فرهنگی شهرهای...
-
لولیان
سهشنبه 15 دیماه سال 1388 17:38
امروز توی جاده بیرون شهر کلی با لولیان داد زدیم و تخلیه انرژی فرمودیم . . .
-
زیر حجم سنگین سکوت
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 02:06
تا حالا شده احساس کنین سکوت داره لهتون میکنه؟ شب موقعی که توی تختخوابتون غلت میزنین سنگینی سکوت شب رو روی کل بدنتون احساس کنین؟ اینقدر سنگین که فکر کنین اگر حرکتی انجام بدین یه اتفاق بدی ممکنه براتون پیش بیاد؟ بچه که بودم بعضی وقتا دچار تب میشدم و اون موقعها این احساس بدجوری منو میترسوند طوری که به شدت میترسیدم و گریه...
-
میرزا حسن رشدیه
دوشنبه 7 دیماه سال 1388 19:14
خود من تا همین 3 سال پیش این شخص رو نمیشناختم و نمیدونستم شهرک رشدیه تبریز به نام این شخص نامگذاری شده! انصافا آیا کسی رو که اواین مدارس به سبک امروز رو در این کشور پایه گذاری کرده نباید پدر فرهنگ یا پدر معلمان این کشور نامید؟ و آیا نباید اسم این شخص به عنوان اولین معلم جدید ایران توی کتابهای درسی ما باشه؟ اصلا تا...
-
مردی و کاریزما و تعصب و حماقت و .....
یکشنبه 6 دیماه سال 1388 21:56
به نظر من یکی باید خیلی مرد باشه تا بتونه با وجود اینکه میدونه کشته خواهد شد بر سر مواضع خودش( حالا چه درست و چه غلط) باقی بمونه. چنین شخصی لایق احترامه. * همینطور به نظرم یکی باید خیلی کاریزما داشته باشه تا بتونه هفتاد هشتاد نفر رو با خودش بر سر همون موضع درست یا غلطش همراه کنه! اون هفتاد هشتاد نفر هم به همون اندازه...
-
بیگانه ی کامو
یکشنبه 6 دیماه سال 1388 00:12
-
اتوبوس
شنبه 28 آذرماه سال 1388 18:47
سوار اتوبوس خط ویژه که شدم اعصابم ت..ی بود.مرتیکه راننده به خاطر اینکه بچه مدرسه ای ها رو سوار نکنه میرفت 20 متر جلوتر وایمیستاد یا مثلا در عقب رو که جلوش ازدحام کرده بودن باز نمیکرد چرا؟ چون بیشترشون کارت بلیط الکترونیکی رو به دستگاه کارت خوان نمی مالانند!!!! آخرش کفرم در اومد گفتم مگه ارث باباته مرتیکه؟ باز کن...
-
تغییر
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 23:15
. . "تغییر" تنها پدیده ثابت جهان است. . .
-
آیفون تصویری
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 12:08
عکسی رو که مشاهده میکنید حدود دوسال پیش از یکی از محله های قدیم تبریز گرفته بودم که امروز دیدمش و گفتم اینجا بذارمش! همونطور که میدونید درهای قدیم دوتا کوبه داشتن که از اون درازه آقایون و از کوتاهه خانوما واسه در زدن استفاده میکردن! دلیلش هم تفاوت صدای این کوبه ها بوده که به این ترتیب اونی که داخل خونه بوده متوجه...
-
قانون شماره ۸
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1388 08:20
قانون شماره 8 زندگی: لحظات عمر با سرعت 60 ثانیه بر دقیقه در حال گذر هستند و در هر ثانیه تجربه ای نهفته است برای آنان که از اندیشه ورزانند.!! . پ.ن:بله!چی فکر کردین؟ اینم اون آیه ای که میگفتند اگر میتونید یک آیه مثل آیه های قرآن بیارین! در ضمن ثانیه بر دقیقه واحد جدید سرعته!!
-
تراوش فرهنگ
یکشنبه 15 آذرماه سال 1388 11:00
این سریالهای بسیار چیپ فارسی1 دیگه حسابی دارن کفرمو در میارن. غیر از محتواهاش که نشون میده انگار توی بلاد کفر تنها مسئله موجود و مورد اهمیت از دست دادن دوس دختر و دوس پسره و اینکه یکی با زن اون میره و اون یکی با پسر این میخوابه و مدیر با منشیش حال میکنه و همه شونم یه جورایی حق دارن و اینا..... این دوبلاژ تهوع آمیز و...
-
تراوش فرهنگ
یکشنبه 15 آذرماه سال 1388 11:00
این سریالهای بسیار چیپ فارسی1 دیگه حسابی دارن کفرمو در میارن. غیر از محتواهاش که نشون میده انگار توی بلاد کفر تنها مسئله موجود و مورد اهمیت از دست دادن دوس دختر و دوس پسره و اینکه یکی با زن اون میره و اون یکی با پسر این میخوابه و مدیر با منشیش حال میکنه و همه شونم یه جورایی حق دارن و اینا..... این دوبلاژ تهوع آمیز و...
-
زبان مادر مرده
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 15:55
امروز از سر بیکاری داشتم میل باکسم رو پاکسازی میکردم که یه لینک دیدم که دوسال پیش برای اولدوز فرستاده بودم. لینک فیلتر بود. وقتی لینک رو باز کردم یادم افتاد. مقاله بسیار زیبا و دردناکی از آقای شیوا فرهمند راد که در سایت ایران امروز منتشر شده بود. دوباره خوندم و لذت بردم و ناراحت شدم. متن رو عینا کپی کردم تا دوستان...
-
تغییر جو
دوشنبه 2 آذرماه سال 1388 11:31
جهت ایجاد شادی در فضای زرد وبلاگ، امروز در این لحظه و از همینجا دو عدد ظرافت خدمتتان تقدیم مینماییم: . ظرافت شماره 1: به یه شیرازی میگن چندتا رفیق داری میگه 3 تا. میگن کارشون چیه؟میگه یکیش دانشگوهی و یکیش آزمایشگوهی. اون سومی رو نمیدونم چه گوهیه! . ظرافت شماره 2: دو تا رفیق داشتن باهم صحبت و یاد ایم میکردن و سراغ از...
-
قوانین ۵ و ۶ و۷
یکشنبه 1 آذرماه سال 1388 12:53
... قانون شماره پنج زندگی: این قانون عکس قانون چهار هست. یعنی وقتی عملکرد شما مورد نقد واقع میشه الزاماً به مفهوم نقد نیست و ممکنه دلایلی مثل پرانگیزه تر کردن شما یا گرفتن حال دیگران (به قول ترکها دخترم به تو میگم عروسم تو گوش کن) باشه. قانون شماره شش زندگی: زمانی که مشغول انجام محاسبات مداخل دیگری هستی،به این معنیست...
-
اولین روزهای پاییزی
شنبه 30 آبانماه سال 1388 12:55
چند روز گذشته و بخصوص امروز با سردترشدن هوا و باریدن بارون،پاییز واقعی رو لمس کردم. اما حالم اصلن خوش نیست.برعکس رنگ خوش خرمالوهای حیاطمون، من مثل برگهای درختان مو، احساس زردی میکنم. . .
-
قوانین سوم و چهارم
جمعه 29 آبانماه سال 1388 12:12
... قانون شماره سه زندگی: پشت هر حرکت به ظاهر غیرشرافتمندانه ای،دلیل شرافتمندانه و نه الزاماً درستی وجود دارد.کافیست زاویه دید خود را تغییر دهی تا جنبه شرافتمندانه آن را ببینی. قانون شماره چهار زندگی: وقتی کسی داره از عملکرد شما در برابر موضوعی خاص دفاع میکنه و به اصطلاح هندونه زیر بغلتون میذاره و باعث میشه که نیشتون...
-
قانون شماره دو
سهشنبه 26 آبانماه سال 1388 23:32
.. قانون شماره دو زندگی: شوخی آفت جذبه است. زمانی میتوانی شوخی کنی و همزمان جذبه داشته باشی که حتی به شوخی خودت نخندی. ..
-
قانون شماره یک
سهشنبه 26 آبانماه سال 1388 23:30
از امروز موضوع جدیدی به وبلاگ اضافه میکنم به اسم قوانین زندگی که در اون سعی خواهم کرد اون تجربیاتی رو که توی این زندگی نسبتا مارکوپولویی خودم به دست میارم در قالب یک جمله ساده بیان کنم. این مسئله اولاً اسم وبلاگم رو توجیه میکنه و در ثانی واقعاً چیزهایی هستن که یاد میگیرم و میخوام که برام بمونن و سالهای آینده با...
-
من یک انسانم
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1388 10:16
اگر به خانهی من آمدی برایم مداد بیاور مداد سیاه میخواهم روی چهرهام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم ! یک مداد پاک کن بده برای محو لبها نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند ! یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم شخم بزنم وجودم را ... بدون اینها راحتتر به...
-
بریوز
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 18:40
میگوید بچه های ....... شجاعترین هستند! و من نمیدانم چگونه میتوانی شجاع باشی وقتی حتی جرات اقرار به اشتباه خود را نداری وقتی از ترس بالایی پشت سر پایینی حرف میزنی و خیلی وقتی های دیگر
-
پراکنده
شنبه 9 آبانماه سال 1388 19:14
تقریبا از یکسال پیش به اینور هیچ پست درست درمونی ننوشتم که بعد از دوباره خوندنش ازش خوشم بیاد.همیشه باید یه سری چلنج وجود داشته باشه تا بر اساس اون بتونی چیزی بنویسی که ارزش خوندن داشته باشه. روزهای تکراری یکسال اخیر و به خصوص بیکاریها و یکنواختیهای چهار ماه اخیر حسابی کندذهنم کرده و تقریبا هیچ وقت چیزی برای گفتن و...
-
تصمیم میگیریم
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 15:45
64701 بچه که بودم بعضی وقتا یه قولایی به خودم میدادم و معمولا بهشون عمل میکردم. این برام به منزله یه جور خودسازی یا خویشتن داری یا تهذیب نفس یا هر چیزی که اسمش رو بذارین بود. بعد از انجام هم همیشه حس خوبی بهم دست میداد و به این نتیجه میرسیدم که هرکاری رو که بخوام میتونم انجام بدم معلم قرانی داشتیم با یه سری اعتقادات...
-
شبگردی
پنجشنبه 30 مهرماه سال 1388 01:47
ا مشب بعد از حدود بیست و خورده ای سال از مسیری رفتم که اون موقعها ابوی محترم با ماشین از اون منطقه عبور میکردن و من و اخوی از شیشه های صندلی عقب ماشین بیرونو تماشا میکردیم. این مسیرهای ویژه اتوبوسهای تند رو بعد از ساعت 10 شب آزاد میشن. فکرشو بکن! من اصلا یادم نمیاد مسیر سه راه فردوسی تا باغ گلستان رو از بالا به پایین...
-
بیگانه
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1388 11:21
! ق.ن:خیلی جالبه ها! کل متن رو نوشتیم و ادیت کردیم. تا اومدیم پست کنیم اخطار داده شد که زمان استفاده از وبلاگ تموم شده و دوباره باید نام کاربری و پسورد رو وارد کنید. وقتی وارد کردیم همه مطلب پریده بود. مطلب در مورد کتاب بیگانه آلبر کامو بود. البته نه خود کتاب بلکه ترجمه ش! کتاب رو از نمایشگاه کتاب تبریز خریده بودم و...
-
گلادیاتور
جمعه 17 مهرماه سال 1388 22:51
متن آهنگ گلادیاتور محسن نامجو به همراه لینک دانلود : http://www.gooshnavaz.com/article1052.html همخوان ترانه: گلشیفته فراهانی امان از دستت ای مقام معظم برتری مقام از دستت ای امان معظم که مقام از تو بر آید از دستت دستت! فغان از تو بر آید ای مقام که امان تو میدهی نمیدانم مربوط به کدام موسیقی مقامی هستی؟ چه کس تو را...
-
?Are u a turtle
جمعه 10 مهرماه سال 1388 17:04
کسایی که اگر خورشید بمیرد اوریانا فالاچی رو خونده باشن از تیتر مطلب سر درمیارن. . . A beautiful Madam was having trouble with one of her students in 1st Grade class. Madam asked,'Boy. What is your problem?' Boy answered, 'I'm too smart for the first-grade. My sister is in the third-grade and I'm smarter than she is! I...
-
وقایع اتفاقیه
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 09:56
از صبح شنبه تا عصر سه شنبه تهرون بودم! این مسافرت یکی از بلندترین مسافرتهای تهرونم بود که البته 2 روزش توفیق اجباری بود و به خاطر کاری که داشتم و تموم نشد مجبور شدم تا سه شنبه بمونم. رفتنی با این اتوبوسهای سوپر رویال چهارده تومنی رفتم و البته اونقدر توی ماشین سرد بود که تا ساعت 4 صبح نتونستم بخوابم! سه بار هم به شوفر...
-
پاییزی
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 00:11
فکر کنم تا من این پست رو تموم کنم تابستون تموم شده و ما قدم به پاییز گذاشتیم. پاییز 88! پاییزی که یه روزی خواهد داشت به این شکل:88/8/8 11 سال پیش هم یه روزی داشتیم به شکل 77/7/7 اون موقع یادم نمیاد چه اتفاقی افتاد. روز خاص و رمانتیکی نبود.اولین روزای ورود به دانشگاهم بود فقط! من دانشگاه رو با درد شروع کردم؛ چون قبول...