آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

شبگردی

امشب بعد از حدود بیست و خورده ای سال از مسیری رفتم که اون موقعها ابوی محترم با ماشین از اون منطقه عبور میکردن و من و اخوی از  شیشه های صندلی عقب ماشین بیرونو  تماشا میکردیم.

این مسیرهای ویژه اتوبوسهای تند رو بعد از ساعت 10 شب آزاد میشن. فکرشو بکن! من اصلا یادم نمیاد مسیر سه راه فردوسی تا باغ گلستان رو از بالا به پایین با ماشین اومده باشم اصلا! البته از چهارراه شهناز تا باغ گلستان رو یادمه! اما اون یه تیکه فردوسی تا شهناز رو فکر کنم من اصلا دوطرفه بودنش رو ندیده باشم.

خلاصه امشب کلی ذوق کردم وقتی این مسیرو با ماشین پایین میرفتم. خیابونا هم خلوت بود. اصولا رانندگی در شب خیلی حال میده مخصوصا داخل شهر!

بیگانه

!

ق.ن:خیلی جالبه ها! کل متن رو نوشتیم و ادیت کردیم. تا اومدیم پست کنیم اخطار داده شد که زمان استفاده از وبلاگ تموم شده و دوباره باید نام کاربری و پسورد رو وارد کنید. وقتی وارد کردیم همه مطلب پریده بود.

مطلب در مورد کتاب بیگانه آلبر کامو بود. البته نه خود کتاب بلکه ترجمه ش! کتاب رو از نمایشگاه کتاب تبریز خریده بودم و پریروز شروع کردم به خوندن. هنوز 5 صفحه نخونده بودم که از بدی ترجمه حرصم گرفت و کتاب رو پرت کردم یه گوشه ای! قسمتهایی از 5 صفحه اول رو نوشته بودم تا خوانندگان پست هم نظرشون رو بگن و قضاوت کنن. الان مجبورم دوباره همه رو بنویسم! 

...

"داشت میرفت نزدیک تابوت که واایستاندمش."

...

"در این وقت سرایدار بهم گفت: شانکر گرفته ها. چون از حرفش سر در نیاوردم، پرستار را نگاه کردم دیدم زیر چشمهایش نواری بسته است که دور کله اش میپیچد.

وقتی رفت، سرایدار گفت: تنهاتان میگذارم. نمیدانم چه حرکتی ازم سر زد، اما او همچنان پشت سرم وا ایستاد. این حضور پشت سرم، ناراحتم میکرد. اتاق از روشنی دلچسب آخرهای بعداز ظهر پر بود. دوتا زنبور روی سقف شیشه ای وزوز میکردند. و من احساس میکردم خوابم دارد میبرد."

...

"در این موقع پرستار آمد تو. شب ناگهان از راه رسیده بود. هوا خیلی تند بالا سر سقف شیشه ای تاریک شده بود. سرایدار کلید برق را چرخاند و پاشیدگی ناگهانی نور کورم کرد. دعوتم کرد بروم سفره خانه شام بخورم. اما من گرسنه ام نبود"

...

"یک خرده بعد در آمد که: میدانید، رفقای خانم والده تان هم برای مرده پائی می آیند. رسم است."

...

این ترجمه گرانقدر کار آقای امیر جلال الدین اعلم میباشد.

و من در حیرتم چگونه باید این اسم را با اسمهایی چون محمد قاضی، صالح حسینی، نجف دریابندری، م.آ. به آذین و .....یک جا گذاشته و همه را مترجم بنامم.

.

.

گلادیاتور

متن آهنگ گلادیاتور محسن نامجو به همراه لینک دانلود:

http://www.gooshnavaz.com/article1052.html

همخوان ترانه: گلشیفته فراهانی


امان از دستت ای مقام معظم برتری
مقام از دستت ای امان معظم که مقام از تو بر آید از دستت
دستت!
فغان از تو بر آید ای مقام که امان تو میدهی
نمیدانم مربوط به کدام موسیقی مقامی هستی؟
چه کس تو را ساخته؟
کیان نواخته اند؟
خود من مربوط به کدام موسیقم که مقامی نیست آن، که مقامی نیست مرا در کوی قائم مقامان جهان
ای برهم رساننده ی دو خط حتی موازی که هیچ کس را چون تو خداوند نکرده است نزدیکی نزدیکی!
گویند حکایت به این جا رسید که فرزندانش سوراخ سنبه های تمام راز آلودگیش را عیان کرده اند
امان از دستشان
گویند بریده است و از همه بریده، صد و بیست و چهار هزار زن خویش را طلاق داده که عشق پیریش تو بودی و آن جیر پماران
امان از دستت
گویند فرزندانش همه تباه شده اند و خلاف میکنند و تو را برگزیده است برای روزهای پیریش
برای روزهای پیریت تا در آغوش هم به حال دشمن گریه کنید
چه رازآمیزترینی است نزدیکی های او با تو و عشق انسانی تو به توهم یک همسر، چه رازآمیز!
تو کدبانوترین زن خداوندی آن چنان که برایت محمد را نیز حتی طلاق داد
و آن فرزندان که از شکم تو زاده اند همه ماده اند مادگانی چون من، سهم ارث ما نیم است و باید چون تو خانه دار شویم 
به امید آنکه خداوند شبی از شبها به بالین تک تکمان بغلتد
خود من از آن دخترانم، از آن مادگان بی مقام که بی مربوط هستم به هر نوع موسیق چون تو ای مادرم 
سرورم
مقام معظم سروری
نمیدانم کدام ژن در من نفوذ کرد که شوهرت یا توهمش هیچگاه به بسترم نیامد
من عاشق فرزندان خلافکار تباه شده بودم از همان زمان خودم نیز
آخر شوهرت مرا باکره گذاشت، دیدی؟
که چیزی از این غمینتر نیست، چیزی غمینتر از بی پناهی پیوند معصومانه ی تو و شوهر پیرت
و چیزی غمینتر از خوشبختی ناب آنان که نامشان را دشمن تر از حتی نام من به یاد داری
و لذتی شهوانیست در تلفظت از آن عیان
دشمن حتی نیم نگاهی هم به من و تو نمی اندازد
و چیزی غمینتر از این هم حتی و چیزی غمینتر از آهنگ آمرف تو ای مقام!
ای معظم! 
ای رهبری!
معونت از آن‌ توست
آه
الهاکم التکاثر ( افزون طلبى و تفاخر شما را به خود مشغول داشته و از خدا غافل نموده است )
معونت از آن‌ توست
آه
الهاکم التکاثر
که آوخ میچکد از چشمم
ز شر این همه هیاهوی علیل

چه ماراست بس؟
چه ماراست بس؟
چه این دویدن و بلعیدن ماراست پس؟
معونت از آن‌ توست
هاااااااه
الهاکم التکاثر
حتی رنج
حتی زرتم المقابر (تا آنجا که به دیدار قبرها رفتید و قبور مردگان خود را برشمردید و به آن افتخار کردید)
حتی حضور بی‌ غش
آاای گلادیاتورهای پارک وی
آاای صف ساکن آهن
چیدمان حسرت
نیزه ‌ها بردار، که دم غروب است
جا نماند خود نمای کسی‌ ‌ز پارک
نیزه‌ ها بگذار، که دم غروب است
جا نماند خود نماز کسی‌ ‌ز جوانمرد قساق
‌ز شهر ری
معونت از آن‌ توست
هااااااااااهاا
الهاکم التکاثر
آی گلادیاتورها بتازید بر جرس
آی گلادیاتورها برینید بر ارس
آی گلادیاتورها بتازید بر جرس
آی گلادیاتورها برینید بر ارس
آی گلادیاتورها بخندید بر صفا
آی گلادیاتورها بگریید بر درد ها
آی گلادیاتورها بیفتید روی زن
آی گلادیاتورها بپوشید موی زن
آی گلادیاتورها ببلعید هفت من
آی گلادیاتورها بغرید روی هم
آی گلادیاتورها بپیچیید جلوی هم
آی گلادیاتورها فرعی ه در برین
آی گلادیاتورها شرعی ه در بیارین
آی گلادیاتورها سمی ه پخش کنین
آی گلادیاتورها هرویین ه قسم کنین
آی گلادیاتورها بتازید بر جرس
آی گلادیاتورها برینید بر ارس
آی گلادیاتورها بخندید بر صف ها
آی گلادیاتورها بگریید بر در ها
آی گلادیاتورها بیفتید روی زن
آی گلادیاتورها بپوشید موی زن
آی گلادیاتورها ببلعید هفت من
آی گلادیاتورها بغرید روی هم
آی گلادیاتورها بپیچیید جلوی هم
آی گلادیاتورها فرعی ه در برین
آی گلادیاتورها شرعی ه در بیارین
آی گلادیاتورها سمی ه پخش کنین
آی گلادیاتورها هرویین ه قسم کنین

?Are u a turtle

کسایی که اگر خورشید بمیرد اوریانا فالاچی رو خونده باشن از تیتر مطلب سر درمیارن. 

.

.

A beautiful Madam was having trouble with one of her students in 1st Grade class. Madam asked,'Boy. What is your problem?'
Boy answered, 'I'm too smart for the first-grade. My sister is in the third-grade and I'm smarter than she is! I think I should be in the 4th Grade!' 

Madam had enough. She took the Boy to the principal's office. While the Boy waited in the outer office, madam explained to the principal what the situation was. The principal told Madam he would give the boy a test and if he failed to answer any of his Questions he was to go back to the first-grade and behave.She agreed.

The Boy was brought in and the conditions were explained to him and he agreed to take the test. 
Principal: 'What is 3 x 3?' 
Boy.: '9'. 

Principal: 'What is 6 x 6?' 
Boy.: '36'. 


And so it went with every question the principal thought a 4th grade should know. The principal looks at Madam and tells her, 'I think Boy can go to the 4th grade.'

Madam says to the principal, 'I have some of my own questions. 
Can I ask him ?' The principal and Boy both agreed. 

Madam asks, 'What does a cow have four of that I have only two of'? 
Boy, after a moment 'Legs.' 
Madam: 'What is in your pants that you have but I do not have?' 

Boy.: 'Pockets.' 
Madam: What starts with a C and ends with a T, is hairy, oval, 
Delicious and contains thin whitish liquid? 
Boy.: Coconut 

Madam: What goes in hard and pink then comes out soft And sticky? 
The principal's eyes open really wide and before he could stop the answer, Boy was taking charge. 
Boy.: Bubblegum 

Madam: What does a man do standing up, a woman does sitting down and a dog does on three legs? 
The principal's eyes open really wide and before he could stop the answer.. 
Boy.: Shake hands 
Madam: You stick your poles inside me. You tie me down to get me up. I get wet before you do. 
Boy.: Tent 
Madam: A finger goes in me. You fiddle with me when you're bored. The best man always has me first. 
The Principal was looking restless, a bit tense and took one large Patiala Vodka peg. 
Boy.: Wedding Ring 

Madam: I come in many sizes. When I'm not well, I drip. When you blow me, you feel good. 
Boy.: Nose 
Madam: I have a stiff shaft. My tip penetrates. I come with a quiver. 
Boy.: Arrow 

Madam: What word starts with a 'F' and ends in 'K' that means lot of heat and excitement? 
Boy.: Fire truck 
Madam: What word starts with a 'F' and ends in 'K' & if u don't get it, u have to use ur hand. 
Boy.: Fork 
Madam: What is it that all men have one of it's longer on some men than on others, the pope doesn't use his and a man gives it to his wife after they're married? 
Boy.: SURNAME. 

Madam: What part of the man has no bone but has muscles, has lots of veins, like pumping, & is responsible for making love ? 
Boy.: HEART. 
The principal breathed a sigh of relief and said to the teacher, 
'Send this Boy to 
Cambridge University 
I got the last ten questions wrong myself!'

وقایع اتفاقیه

از صبح شنبه تا عصر سه شنبه تهرون بودم! این مسافرت یکی از بلندترین مسافرتهای تهرونم بود که البته 2 روزش توفیق اجباری بود و به خاطر کاری که داشتم و تموم نشد مجبور شدم تا سه شنبه بمونم. رفتنی با این اتوبوسهای سوپر رویال چهارده تومنی رفتم و البته اونقدر توی ماشین سرد بود که تا ساعت 4 صبح نتونستم بخوابم! سه بار هم به شوفر اعلام کردیم که این عقب سرده؛ اونم یه کم دگمه ها رو دستکاری کرد و نتونست گرما رو به عقب ماشین هل بده! بعدش یه جورایی حس سوسولی بهم دست داده بود که بابا ببین ملت همه خوابن و فقط تو داری و ورجه وورجه میکنی!

ساعت چهار که شوفر عوض شد و ملت هم برای جیش جاده ای از خواب پاشده بودن، از چندنفر پرسیدم شما سردتون نیس؟ گفتن یه کم سرده و سوز میاد؛ اما ببین دماسنج 25 درجه رو نشون میده!!!!!!

آخه من چی باید میگفتم به این آدم؟ واسه من استدلال دماسنجی میاره!!!! خلاصه شوفر دوم کاربلد بود و وقتی گفتم شوفاژها گرما نمیدن رفت و شیرفلکه شو باز کرد و ما تا خود صبح خوابیدیم!!

.

.

پ.ن 1:هیچ وقت اعتمادتون رو به دماسنج بدنتون از دست ندین! این دماسنجای دیجیتال مفت نمی ارزن

پ.ن2: بعد از اینکه ما کلی اندر مزایای BRT تهرون در BRT شهر خودمون شنیدیم رفتیم سوارش شدیم و کلی خوش به حالمون شد که بابا دمت جیز با بیست تومن چقدر راه میره!!! اما وقتی برای پایین اومدن از حوالی پارک ساعی به میدون ولیعصر 175 تومن سلفیدیم کلی دلمان برای BRT صد تومنیمون تنگ شد.

این خطوط ویژه در خیابونهای اصلی شهرهای بزرگ روز به روز داره بیشتر میشه و من دارم به این فکر میکنم که چقدر میتونه جنبه های امنیتی و ضد شورشی مفیدی داشته باشه! البته برای آمبولانس و ماشین آتشنشانی هم خوبه!

پ.ن3: دیدار با دوستان قدیمی درپایتخت کلی اعتماد به نفسمون رو بالا برد! وقتی چندتا پیشنهاد خیلی کوچیک به سمتشون پرتاب کردیم و اونا با آغوش باز استقبال کردن!

پ.ن4: از پلهای جدید خیابون ولیعصر که روی جوبها زدن خیلی خوشمون اومد! یه استفاده ایده آل از متریالی که روز به روز داره تولیدش بیشتر میشه! آسون و سریع و مطمئن! گریتینگ بهترین متریال ممکن برای پلهاست!

پ.ن5:با زور و دعوا و نکش یقه ام پاره شد یه بلیط پای پرواز برای برگشتمون دست و پا کردیم! آقاهه توی دفتر فروش آسمون خیلی بی تربیت بود و کم مونده بود باهاش دست به یقه بشم! البته ایشون پشت شیشه بودن و هی ارد میدادن که ساکت!! فکر کنم از بچگی دوس داشت مبصر باشه!!

--

پاییزی

فکر کنم تا من این پست رو تموم کنم تابستون تموم شده و ما قدم به پاییز گذاشتیم. پاییز 88! پاییزی که یه روزی خواهد داشت به این شکل:88/8/8

11 سال پیش هم یه روزی داشتیم به شکل 77/7/7  اون موقع یادم نمیاد چه اتفاقی افتاد. روز خاص و رمانتیکی نبود.اولین روزای ورود به دانشگاهم بود فقط! من دانشگاه رو با درد شروع کردم؛ چون قبول نشدن از یه رشته فنی از دانشگاه ملی برام یه شک بزرگ و غیرقابل باور بود. برای همین با اکراه تمام تحصیل در دانشگاه آزاد رو شروع کردم و هیچ وقت هم این اکراه از بین نرفت که نرفت!

اون روزا یه برنامه ای به اسم نیم رخ از سیمای نوجوان پخش میشد که من هیچ وقت نفهمیدم چرا بعضیها اینقدر دوستش داشتن؟! اصولا قر و فر و کره خر بازی ( قودوخلانماق) مجریهای جوون صدا و سیما از این برنامه شروع شد و هنوز هم ادامه داره! این بزرگترین تفاوت اون برنامه با برنامه های ماقبلش بود. یه صمیمیت تصنعی و البته یه دکور متفاوت و قشنگ! و یه شخصیت مسخره به اسم فف(روی هر دو ف فتحه بذارین) که مجری بینمکش الان برنامه های رانندگان مواظب باشید و اینجور مزخرفات( فکر کنم اسم برنامه سفره!!) با نیروی انتظامی اجرا میکنه که از شبکه سه پخش میشه یا میشد؟؟ و خبر مرگشون هم 77/7/7 روز پایان سری اول برنامه نیم رخ بود که از سه ماه قبلش هی میگفت:هپت هپت هپتاد و هپت!!!! من اونروز کلی گریه کردم احتمالا برای تموم شدن اون برنامه! مجریش اصلیش کی بود خدا؟ الان شاعر شده و فیلم هم بازی میکنه! اسمش یادم نیس! از اونایی بود که راه پیشرفت رو خوب بلد بود! (بعدش یادم افتاد:امیر حسین مدرس)

از کجا به کجا رسیدم. هدفم این بود که بگم دلم مثل آسمون پاییز گرفته س و مثل پاییز غمگین هستم همین الان! و نمیدونم چرا!!! به قول شاعر هوای حوصله ابریست! امروز بدجوری دلم میخواس با یکی دعوا کنم و تا نیم ساعت پیش هم بدجوری دلم میخواس گریه کنم!

و متاسفانه هیچ کدوم از موارد دلبخواهیمان میسر نشد.

همین!!