آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آخرین اخبار بارانی

میزان بارش بارون به نسبت هفته های قبل کاهش داشته ولی عصر همین امروز هم یه بارون خوشگل بهاری زد که حسابی چسبید

هرچند من سرم اونقدر درد میکرد که نتونستم لذت وافر ببرم از هوای آفتابی بارونی عصر

عرض کنم خدمتتون که اخبار جدید حکایت از آن دارد که این بارونهای اخیر گویا متعلق به اروپا میباشند در اصل، ولی به دلیل فوران آتشفشان ایسلند و گوگردی بودن جو بالای اروپا، برای اینکه بارون باعث پایین اومدن ذرات گوگردی و باقی قضایا به سطح شهرها نشه،اتحادیه اروپا طی یک عملیات نمیدونم چجوری ابرهاشون رو میفرستن اینور تا بارون نباره رو سرشون

حالا اگه وسط زمستون همه برفهای ما رو بکشن سمت خودشون نباید ناراحت بشیم

ما یه چیزایی شنیدیم و در این حد اطلاع رسانی کردیم. حالا هرکی حالشو داره بره تحقیق کنه مارم در جریان بذاره

با تشکر و احترامات فائقه

ویرانه ای تاریخی به نام ارک

و این عکس رو هم ببینید
این میراث هشتصد ساله تبریزه که تنها بخشهاییش از زلزله های ویران کننده تبریز در امان مونده
اما فکر نمیکنم از زلزله ای که ستاد اقامه نماز و سردمداران مصلای باشکوه تبریز براش تدارک دیدن در امان بمونه.
مقایسه کنید نحوه نگهداری و حفاظت و استفاده از این بنای عظیم و مهجور رو با میراث فرهنگی شهرهای دیگه!
ببینید دیوارهای محیطی این بنا رو و مقایسه کنید!
ظلم به فرهنگ و هویت تا کی؟ تا کجا؟ اگر میتونستند محوش میکردند تا این بنای باشکوه که همچون خاری در چشم دشمنان فرهنگ آذربایجانه نتونه عظمت و بزرگیش رو با این همه بی مهری به رخ بکشه!
همون کاری که با تالار بزرگش کردند. اسمش رو گذاشتند مرکز فساد و با خاک یکسانش کردند. نمونه  تالار تخریب شده فقط در سن پترزبورگ موجوده. از بزرگترین محاسن این تالار باشکوه این بود که مصالح طبیعی به کار رفته توش بگونه ای بود که کاملا آکوستیک بود و هیچ بازگردان صدایی نداشت. 
مطمئنم ارک رو هم فقط به خاطر اینکه به اسم مسجد ارک هم در تاریخ اومده خرابش نکردند.
خود بنا هم که با مصالح بنایی و بدون اسکلت ساخته شده حدود 36 متر ارتفاع داره که فکر میکنم بلندترین بنای آجری ایران باشه.لازم به توضیحه که بلندترین ساختمان آجری جهان (ساختمان Monadnock) در سال 1891 در شیکاگو ساخته شده که 16 طبقه س و  60 متر ارتفاع داره.جالبه که ساختمان مذکور در طی این مدت 50 سانتیمتر نشست داشته. هدف فقط گفتن این مسئله س که ساختن بنای آجری بدون اسکلت در این ارتفاع کار آسونی نیست و قصدم مقایسه دو ساختمون نیست. یه چیز دیگه رو هم باید بگم که مجوز ساخت بنای آجری در ایران در سال 2010 فقط 8 متره که البته 6 مترش میتونه بالای سطح زمین باشه.
عکس تالار رو میتونین در این وبلاگ ببینید و بی تفاوتی مسئولان رو هم شاهد باشید. مسلما این بی مهری چیزی نیست که از طرف خود مسئولان بوده باشه.پشت این قضیه همون فاشیسم و آریاییسمی خوابیده که تاب عظمت و شکوه پایتخت آذربایجان رو نداره.
من سی ساله تا حالا نتونستم زیر این بنای باشکوه قدم بزنم!چه برسه به توریستها و گردشگرها!
دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه.عکسها رو چند روز پیش با موبایلم گرفتم. 

میرزا حسن رشدیه

خود من تا همین 3 سال پیش این شخص رو نمیشناختم و نمیدونستم شهرک رشدیه تبریز به نام این شخص نامگذاری شده!

انصافا آیا کسی رو که اواین مدارس به سبک امروز رو در این کشور پایه گذاری کرده نباید پدر فرهنگ یا پدر معلمان این کشور نامید؟

و آیا نباید اسم این شخص به عنوان اولین معلم جدید ایران توی کتابهای درسی ما باشه؟

اصلا تا حالا اسمشو شنیده بودین؟

بعدش میگن شما متعصبین و .....

قسم میخورم اگه این مرد بزرگ متولد تهران یا اصفهان ( بهتره بگم هرجایی غیر از تبریز) بود اینقدر مهجور نبود.

پارسال یه گزارشی از کانال تبریز پخش شد در مورد مرحوم باغچه بان که گزارش مفصلی بود. وسطهای گزارش دختر مرحوم گفت که ایشون در سال فلان اولین مدرسه کر و لالها رو در تبریز دایر کرد. فردای همون روز عین این گزارش از شبکه چهار پخش شد و تنها جایی که از گزارش حذف شده بود همون تیکه ای بود که براتون نوشتم! اینکه میگن تبریز شهر اولینها چیز من درآوردی نیست.

اولین مدرسه جدید، اولین چاپخانه، اولین رادیوی غیر دولتی، اولین شهرداری، اولین مدرسه کر و لالها و .....

ببینین طی این هشتاد سال پهلویها و آخوندها چه به روز تبریز آوردن که از مهمترین و بزرگترین شهر ایران تبدیل شده به شهر چهارم، پنجم!

و بدتر از اون فرهنگ و زبانش هم طوری مورد هجمه قرار گرفته که خیلیها این جوکهای مسخره رو باور میکنن و فکر میکنن واقعا ترکها یه تخته شون کمه!

و اون تاریخی رو که در این هشتادسال بر ضد ترکها ساختند رو طوری باور دارن که انگار وحی منزله و انگار جز این نمیتونه باشه و وقتی از روی سند و مدرک حرفی میزنی فریاد وا ایرانا و مرگ بر متعصب و تجزیه طلب و پان ترکیستشون گوش فلک رو کر میکنه!

حداقل اینقدر شهامت داشته باشید تا اجحافها رو قبول کنید.

تصمیم میگیریم

64701

بچه که بودم بعضی وقتا یه قولایی به خودم میدادم و معمولا بهشون عمل میکردم. این برام به منزله یه جور خودسازی یا خویشتن داری یا تهذیب نفس یا هر چیزی که اسمش رو بذارین بود. بعد از انجام هم همیشه حس خوبی بهم دست میداد و به این نتیجه میرسیدم که هرکاری رو که بخوام میتونم انجام بدم

معلم قرانی داشتیم با یه سری اعتقادات عجیب و غریب که هیچکس ازش خوشش نمیومد. اما من یه اخلاقی دارم که همیشه سعی میکنم بفهمم چرا خیلیها از بعضی چیزا و آدما تا این حد نفرت دارن و آیا این نفرت چیز معقولیه؟!!

جالب اینجاس که با بیشتر اون آدمهای منفور ارتباط خوبی برقرار کردم و به این نتیجه رسیدم که معمولا این تنفرها پایه عقلی درستی ندارن! خیلی دلم میخواس این احمدی نژاد رو از نزدیک باهاش آشنا میشدم تا بفهمم درونیاتش چجوریه و واقعا اینقدر که حرکاتش نشون میده و عمل میکنه آدم .... هست یا نه؟

بگذریم...

این معلم قرآنمون یه حرف جالبی داشت که میگفت برای تقویت اراده اول تصمیمات کوچیک بگیرید و اونا رو برای خودتون عادت کنید؛ بعد برید سراغ تصمیمات بزرگتر. 

حالا انصافا یه آدمی هر قدر هم منفور باشه نباید این حرفشو طلا گرفت؟

حالا به یاد روزهای بچگیمون چندتا شرط و شروط با خودمون گذاشتیم برای یک ماه آینده که باید انجامشون بدیم. چند ماه اخیر به شدت تنبل شدم و به شدت اوقات مبارک رو تلف کردم. باید یه کمی اضاف کاری کنم

قرمز قرمز

 

دیروز یه روز خیلی خاص بود. یه روز قرمز. یه روز از نوعی دیگر. یه روز از نوع نمیدونم چی چی. یه روز قشنگ ..... 

فقط همین 

 

 

غروب

 

                                                       دریاچه ارومیه

 

بعضی­ها میگن باید وقتی که در اوج هستی خداحافظی ( غروب) کنی.

اما خورشید هم با همه عظمت و بزرگیش، در سردترین و خاموش­ترین حالتش افول میکنه.

شاید داره تلاش می­کنه تا آخرین نفس بجنگه!

از نظر من اونهایی که در اوج خداحافظی می­کنن، نگران " از دست دادن" هستن.

 نگران اینکه دیگه نتونن در اوج باشن.

نگران اینکه دیگه اون چیزی که بودن و هستن نباشن!