آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

اعتماد بنفس بعضیا در حد بمب خوشه یه... وقتی برمیگردن از خودشون تعریف میکنن دهن طرفشونو سرویس میکنن. جالبترش اینجاست یواش یواش همه عادت به باور میکنن... بعد یروزی اگه دیدی شرایطش بهتر از شرایط تو شد فقط به خودت باید بگی خاک بر سرت که اینقدر ارزش خودتو پایین دونستی که الان همپیاله شی و تازه باهاش نرد بازی کنی......

عمر گران سبک میگذرد

دوماه از ازدواج من و اولدوز میگذره! شش ماه از سال به اصطلاح جدید میگذره! یکسال تمام از شروع شغل جدیدم میگذره!!!

همه چی به سرعت و خیلی عجیب میگذره! و من میترسم!!! میترسم عمرم بگذره و من هنوز اندر خم کوچه رویاپردازیهام بمونم و به هیچ کدومشون نرسم

فکر کنم هنوز زوده که از شوق و حرص آرزو کردم بیفتم و از امید رسیدن به خواسته هام

بر خلاف تو اولدوز نازنینم من به آینده با امید زیادی خوشبینم

کم پیش اومده پیش بینیهام غلط ازآب دربیاد و امیدوارم این یکی از اونایی نباشه که غلط باشه!

امیدوارم! امیدوارم! امیدوارم

خانه‌یِ اربابی


به دستِ ارباب نمی‌شود خانه‌یِ اربابی را خراب کرد. شاید بگذارند در بازی‌ای که به راه انداخته اند، دستی از ایشان ببریم، اما هرگز نخواهند گذاشت چیزی را درست جا به جا کنیم.

                                                                                                            آدری لورد



همینه... شاید نذارن داغتر بشی اما هیچی هیچوقت درست نمیشه... شاید باید داغتر بشی....

راستش یجورایی دلم به هیچ چی خوش نیس... ولی الکی امیدوارم

افتخار

بهش که گفتم گفت امیدوارم همیشه به خودت زندگیت و انتخابت افتخار کنی... دلم لرزید....