آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

اپیدمی بی حوصلگی

مدت خیلی زیادی هست که هیچی ننوشتم! هیچ حس و حالی برای نوشتن نبود. نه که بی حوصله باشم! حوصله نوشتن نداشتم. حوصله فیلم دیدن، کتاب خوندن و حتی فکر کردن

اخیرا با دوستی آشنا شدم بسیار فرهیخته! واقعا که یه دوست چقدر میتونه توی رفتار و گفتار یه آدم تاثیر بذاره! همین دوست باعث شده کلی فیلم ببینم و فکر کنم و شاید خدا رو چه دیدی به سرم زد کتاب هم بخونم! کل زندگیم شده کار

اخیرا یه مسافرت فال و تماشا داشتیم با اولدوز عزیزتر ازجان که بسیار بسیار خوش گذشت! یه چندروزی دور از کاربودن بعد از عید بسیار بسیار لذتبخش بود. با اینکه وقتی برگشتم اونقدر کار رو سرم ریخته بود که همین دو روزه حسابی خسته م کرده

میخواستم راجع به بی حوصلگی بگم که تبدیل شد به وقایع نویسی! امروز داشتیم با این دوستمون در مورد بی حوصلگی و کلا توی باغ نبودن حرف میزدیم! انصافا بدجوری پس کله همه ملت خورده! یعنی هرکسی رو که میبینی یه جورایی مدهوشه! حواسش معلوم نیس کجاس! اصلا در و دیوار رو نمیبینه چه برسه به اینکه بخاد به جزئیات رفتارها و گفتارها دقت بکنه! چیزی به نام فکرکردن دیگه در رفتار مردم دیده نمیشه! همه عجله دارن! همه منگن! هیچکس نه زیرپاشو میبینه و نه بالای سرشو و نه حتی روبروشو! 

حتی خودمم که دارم این حرفارو میزنم حال و حوصله پرداختن به مطلب رو ندارم. همه چیز توی سطح اتفاق میفته! چیزی بنام عمق دیگه در رفتار و گفتار و کردار وجود نداره! بعد سوم داره از بین میره! همه حرفا، حکایتا، رفتارها و ..... سطحی هستن! و دنیا عجیب داره به این سمت حرکت میکنه! دوستی میگفت نسل جدید شبیه کف روی دریاس! یه حبابه! همه چیش سطحیه! موسیقیش، فیلمش، کتابش و ....

ولی من دارم میبینم نه نسل امروز که همه اینطور شدن! اصلا همه چی داره سطحی میشه.همه چی داره بی خیالی طی میشه. هیچکس حوصله عمق و معنا رو نداره