آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

یومیه

امروز بعد مدتها هوس کردیم یومیه نگاری کنیم.الان در دفتر کارگاه نشسته ایم.ناهار را میل نموده ولی چائی را ننوشیده ایم! اولدوز جان در مسافرت میباشند و گویا حسابی خوش میگذرد که امروز سراغی از ما نگرفته اند! 

دیروز کلی سرمان شلوغ بود و وقت سر خاراندن نداشتیم ولی امروز کارهایمان سبک شده است! اصولا آخر ماه که میشود ما دفترفنی چی ها سرمان به شدت شلوغ میشود و به کارمندان بانک میگوئیم زککی!!! 

ما فعلا اراده نموده ایم رژیم بگیریم و در مدت ۱۰-۱۵ روز کلی شکم کوچک کرده ایم و الان خیلی متناسب شده ایم!همه هم ازعان میکنند که کلی شکممان آب رفته است ولی نمیدانیم وزن کم کرده ایم یا نه! اگر حدود ۴ کیلو وزن کم کنیم برایمان کفایت میکند 

دوستان میگویند ۵شنبه جمعه برویم شمال ولی نمیدانیم برویم یا نرویم هنوز مردد میباشیم 

اینجا کلی دوستان باحال داریم خودمان هم کلی باحالیم و ببینید باحال در باحال چه میشود! 

ما هنوز نمیتوانیم ترک عادت کنیم که بابا وقتی چیزی تو ذهنت نیست مجبوری مطلب بنویسی!! 

دلمان مسافرت دونفره میخاهد با اولدوزجانمان! 

صدای بیل مکانیکی از بیرون می آید.از داخل هم صدای مهر کردن پرمیتهای شروع عملیات می آید ملت رفته اند جلسه! ما شده ایم مورچه کارگر به جلسات دعوتمان نمیکنند!!! 

اینجا حس انفعالی بهمان دست داده! اگر حرف بزنیم میشویم چاپلوس و خ ا ی ه مال و اگر حرف نزنیم کسی پی به تفکرات استراتزیکمان نمیبرد! درست است که کار کار بزرگییست و ما هم به نسبت ایام قدیم خوب پول میگیریم ولی اینجا احساس انفعالی میکنیم در حالیکه میدانیم از خیلی جهات از خیلی ها سرتریم 

امیدواریم این کار جدیدی که ذهنمان را به خود مشغول کرده است بگیرد تا از این حالت انفعالی و از این حقوق بگیری که از قدیم با مزاجمان سازگار نبوده است خلاص شویم 

نیم ساعت است به اولدوز جان اسمس زده ایم دریغ از یک اهن یا اوهون! چرا کسی به فکر دل ما نیست؟  

من چایی میخام آقا جبرئیل!!!

آینه ای در برابر آینه ات میگذارم

 

کتاب سیصد صفحه ای با خطوط ریز رو دستم میگیرم... نگاهش میکنم... اینو کی میخونی؟ هر شب یه ربع بیست دقیقه، هر شب ده صفحه... با یه حساب سرانگشتی میشه سی روز!!!! یعنی میشه اینقدر طاقت آورد؟؟؟ برای من که شروع هر چیزی مثل گر گرفتن یه آتیشه قابل فهم نیست... من باشم نمیذارم واسه شب... همه جا حتی تو دستشویی... ولی اون همیشه همینطوره... آروم، آهسته، پیوسته... حتی کمی سرد... همیشه میدونه که حد هر کاری چیه... خوب بلده تو اوج هر چیزی بگه بسسه و باقیشو بذاره برای وقتی که خودش میخواد... حتی میتونه بخاد که تو نباشی وقتی هستی... و مدام تناقض بین این خواهشهای عمیق و سیری ناپذیر روحانی و جسمانی با اون آرامش سرد که هیچ اطمینان و گرمایی به تو نمیده مثل یک پاندول... دینگ دانگ... این داستان تا کجا پیش میره؟؟؟ تو گرم میشی یا من سرد؟؟؟؟ من از سرما میترسم..... همیشه ترسیدم... وقتی بشکنی دیگه شکستی... .  

 

"چراغی در دست، چراغی در دلم، زنگار روحم را صیقل میزنم؛ آینه ای در برابر آینه ات میگذارم تا از تو ابدیتی بسازم..." * 

 

 *شاملو

بوی نان و خاک می آورد...

 .

" آدم و بویناکی دنیاهاش یک سر دوزخی ست در کتابی، که من آن را – لغت به لغت – از بر کرده ام، تا راز بلند انزوا را در یابم." 

.  

گفتی: " گویند که زاغ سیصد سال بزید و گاه عمرش از این نیز در گذرد. عقاب را سال عمر؛ سی سال بیش نباشد."   

.  

 پیغمبر من آقای توبیاس واگنر یک شب از خودش می پرسد عدد بعد از هفت چیست؟ یادش نمی آید و هرچه فکر میکند، به نتیجه ای نمیرسد. دوباره از یک میشمارد و میرسد به هفت. آنوقت درمیماند. پا میشود لباس میپوشد و از خانه میرند بیرون... آنقدر در شهر دنبال عدد بعد از هفت میگردد که ...   

.

از بچه های مدرسه ی عالی بازرگانی بود، عاشق بیلیارد. وسط درس از کلاس پا میشد میرفت بیلیارد. ما نمیرفتیم. ما بیلیارد جیبی بازی میکردیم و مطمئن بودیم که مردها وقتی مدت طولانی دست در جیب شلوار میکنند مشغول بیلیارد جیبی اند. 

.

سکوت در بخش چهار آسایشگاه روانی برادران آلکسیانا، پشت پنجره های دوجداره سفید در هوای گرم مثل نتهای نواخته نشده در فضا معلق بود. چنان سکوتی که هیاهوی گرم کننده اش مثل صدای سیرسیرکها در دشت سوخته ی گندم زیر هرم آفتاب بر مغز میتابید، یا از دل زمین میجوشید و به شکل دانه های عرق از سر و رو میچکید اما وقتی خوب گوش میکردی سیرسیرکی در کار نبود. هیاهوی سکوت از درون جمجمه مثل گردباد میچرخید و سنبله ی گندم را خشک میکرد؛ و بوی نان و خاک می آورد...  

 

 

                                                                                فریدون سه پسر داشت- عباس معروفی 

۸ مارس سال گذشته

 

< روز جهانی زن را به مردانی که در دامن زن بزرگ شده اند، از شیره تن زن نوشیده اند،
اما این ریشه زنانگی را انکار کرده اند، تبریک بگویید
روز جهانی زن را به تمام مردانی که به زنان ظلم می کنند، تبریک بگویید
روز جهانی زن را به تمام مردسالارهایی که زنان را کتک می زنند،
سو استفاده جنسی می کنند، خوار و خفیف می کنند، تبریک بگویید. >

 

جایی خوندمش. تاریخ گذشته ست ولی قشنگه... بمناسبت روز زن درج شده بود! همیشه میشه تبریک گفت...

*

اندیشیدن به پایان هر چیز،

 

شیرینی حضورش را تلخ می کند

 

بگذار پایان غافلگیرت کند

 

درست مثل آغاز... 

 

......................................................................... 

شیر یا خط... 

 

هر وقت بین که دوتا انتخاب  مردد بودی ؛ شیر یا خط بنداز

... مهم نیست شیر بیفته یا خط ... مهم اینه که اون لحظه ای که سکه داره رو هوا می چرخه ، یه دفعه بفهمی ، دلت بیشتر میخواد شیر بیفته ، یا خط... ؟؟؟؟ 

 

.........................................................................

  

 

  

* جایی خوندم خوشم اومد... دلم نمیخواد منبع بدم... این شیر و خط و دقت کردین؟؟؟

این قطعه را تند ننوازید...

 

ادگار لارنس دکتروف گفته است: «این جهان برای دروغگوها ساخته شده و ما نویسندگان، دروغگوهای مادرزادیم. اما مردم باید ما را باور کنند چون که تنها ماییم که اعلام می‌کنیم حرفه‌مان دروغگویی است. پس این یعنی که فقط ما صادق هستیم!». دکتروف راست می‌گوید. او  از بهترین دروغگوهاست. او داستانی نوشته که بخشی از تاریخ یک کشور را روایت کرده اما آن قدر ماهرانه این کار را انجام داده که کسی باورش نمی‌شود این داستان را از خودش درآورده. او برای بیان صادقانه دروغ‌های شاخدارش، ‌حتی از خبرهای فرعی روزنامه‌های آن زمان هم نگذشته و کتابی نوشته پر از جزئیات واقعی. 

«رگتایم» در فهرست «هزار و یک کتابی که باید پیش از مرگ خواند»، قرار گرفته‌است و علاوه بر این، جزو صد رمان برتر انگلیسی‌‌زبان قرن بیستم (به انتخاب شرکت انتشاراتی «رندوم هاوس») هم هست.

عنوان کتاب یعنی رگتایم، نام نوعی موسیقی جاز است؛ «نوعی موسیقی که از ترانه‌های بردگان سیاه‌پوست آمریکا سرچشمه گرفته؛ رگ به معنای ژنده و پاره و گسیخته است و تایم به معنای وزن و ضربان موسیقی. نویسنده  می‌خواهد کیفیت پرضربان، گسسته و پیوسته و دردآلود داستانی را که نوشته، ‌به ما گوشزد کند».

بازی بین تاریخ و تخیل – که دکتروف آن را خوب بلد است – همه لطف رمان است؛ اینکه چطور این دو با هم یکی می‌شوند، گاهی از هم دور می‌شوند، گاهی همدیگر را نقض می‌کنند و گاهی به هم تبدیل می‌شوند.

 

ادامه دارد...

نوروز ۹۰

یکسال دیگه هم گذشت 

آدم وقتی مرور میکنه اون مسیری رو که اومده تا به اینجا رسیده کلی تعجب میکنه! زندگی بیشتر ماها توی این مملکت با این بی ثباتیهاش جوریه که میشه ازش فیلمها ساخت و کتابها نوشت! 

همه هم به نوعی درگیرن و فقط چیزی که جالبه اینه که همه هم جوگیرن که شرایطشون عجیبتر و خفن تر و غیرعادی تر و هزار تا " تر" دیگه،متفاوت تر از شرایط و اتفاقات بقیه س 

سال ۸۹ برای من سال خوبی بود! از هر جهت خوب بود. 

سالی که بعد از مدتها چیزی رو که حقم بود تا حدودی به دست آوردم! کاری که دوستش داشته باشم و درآمدش رضایت بخش باشه و مهمتر از همه منو ارضا کنه! کاری که گاهی توش به مشکل بربخورم و کم بیارم و درگیر بشم و یاد بگیرم و .... 

سال خوبی بود چون شادیهای جدیدی رو تجربه کردم. دوستان جدیدی پیدا کردم و دامنه ارتباطاتم رو گسترش دادم. 

امسال برادرم ازدواج کرد با کسی که دوستش داشت! 

من و اولدوز روزهای قشنگی رو باهم تجربه کردیم و امیدوارم روزهای بهتری پیش رومون باشه. 

همه خوبی سالمن و ملالی نیست! زندگی در جریانه و ما فعلاً در جهت حرکت رودخونه ش به آرامی شنا میکنیم و لذت میبریم و عصبانی میشیم و شاد میشیم 

یه روز غمگینیم، یه رو خوشحال! یه روز احساس قدرت میکنیم و یه روز احساس ضعف! یه روز حس هیچی ندونها رو داریم و یه روز احساس همه فن حریفی میکنیم! اینهمه تضاد به نوبه خودش لذت بخش و سیال و سرزنده س! این خودش یه جور پویائیه! 

خوبه که عیدی هم هست و بهانه ای برای دیدن کسانی که دوستشون داریم؛ فرصتی برای استراحت و ریکاوری؛ فرصتی برای رفتن به جاهاییکه ندیدیم یا دیدن دوباره جاهاییکه ازشون خاطرات خوش داریم دیدن بچه هایی که از عید لذت میبرن و وقتی بهشون عیدی بدی برق شادی و شعف رو توی چشماشون حس میکنی و لذت میبری 

و..... خیلی چیزای دیگه 

آرزوی من خوشحالی همه کسانی هست که میشناسمشون و امیدوارم سال پیش رو براشون بهترینها رو به همراه داشته باشه!  

سال نوی همه تون مبارک