-
فصل دستگیری
دوشنبه 10 دیماه سال 1386 19:39
اگه یه روزی پیر بشم و آلزایمر بگیرم؛ اگه همه هوش و حواسم رو از دست بدم؛ اگه سوسک بشم؛ و خیلی اگه های جورواجور دیگه بشم؛ مطمئنم تا آخر عمرم فرق بین capture و chapter رو هیچ وقت فراموش نمی کنم! امروز خدا دوسم نداشت !!!!!!
-
تجربه ذکامی
یکشنبه 9 دیماه سال 1386 20:14
وقتی صبح زود از خواب بیدار میشی و صدای خروس میدی و آب بینیت مثل در غلطان به سمت دهنت سرازیر میشه و شیشصد تا پشت سر هم عطسه میکنی باید بدونی که شب پیش دختر عموی خوشگل کوچولوت رو که سرما خورده بوس کردی و ذکام شدی در نتیجه نمیتونی بری سر کار. ولی میتونی لحاف رو بکشی رو سرت و ۲ ساعت بغل رادیاتور بخوابی و حسابی عرق کنی....
-
دروغ
شنبه 8 دیماه سال 1386 23:29
ما ترکها یه ضرب المثل داریم به این مضمون که وقتی یکی داره بهت دروغ میگه و تو میدونی که داره بهت دروغ میگه٬ اما تو چشماش نگاه میکنی و تاییدش میکنی از اون آدم دروغگو تری!!! بیاین صادق باشیم! فکر میکنین توی این دنیا و با این مناسبتهای اجتماعی دیگه جایی برای این اخلاقیات باقی مونده؟ فقط توی قضاوتهامون اینو مد نظر داشته...
-
تغییر میکنیم
جمعه 7 دیماه سال 1386 23:15
یه اصطلاحی دارم به نام < تراوشات آنی> که مفهومش میشه به عبارت اون چیزی که در لحظه از ذهنم میگذره و یا به اصطلاح مخم تراوش میکنه! با توجه به اینکه من یه ذره حاضر جوابم به همین خاطر گاهی از این تراوشات برام اتفاق میفته! ( البته گاهی! آخه من همش یه اپسیلون حاضرجوابم) این جرقه تو ذهنم زده شد که به جای چرندیات و...
-
برای اونی که پیدام کرده
شنبه 1 دیماه سال 1386 00:30
امشب هیچ جایی برای روده درازی و فلسفه بافی نیست. فقط اومدم به عنوان کسی که داره سعی میکنه خودشو پیدا کنه؛ و به نیت کسی که پیدام کرده کتاب حافظ رو ورق بزنم و اینجا بنویسم! و این شب چله رو برای خاطراتم همیشگیش کنم! همین الات میرم سر حافظ و بر میگردم: خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم دل از پی نظر آید بسوی روزن چشم سزای...
-
گاهی از آسمان نگاه کن ( 2)
جمعه 23 آذرماه سال 1386 15:13
زنجیرهای بلند طلا چشم رو خیره میکنه! کپه های نور طلا و جواهرات به شکل مسحورکننده ای زیبا هستن. دوس داری هیچ صدا و هیچ نور دیگه ای نباشه و تو فقط نگاه کنی و نگاه کنی. بین اونهمه طلا و جواهر بعضی وقتا یه نور سبز زیبا توجهت رو به خودش جلب میکنه! تا حالا این غار رو با اینهمه جواهرات کشف نکرده بودم درست مثل جواهرات کارتون...
-
آیییی نفس کش
جمعه 2 آذرماه سال 1386 23:52
پست آخرم رو به صلاحدید خودم حذفش کردم. من همیشه شطرنج باز خوبی بودم. همیشه برنده نبودم! بی رقیب نبودم ! اما به نسبت دوستان و همدوره هام بازی خوبی داشتم! بازی خونیم عالی بود و معمولا برنده میشدم. همیشه از باختن بدم اومده و سعی کردم همیشه خدا برنده باشم! اما گاهی وقتا پیش میاد بازی آدم نمیگیره و در شرایطی که انتظار باخت...
-
وقتی که خواب از سر و چشمت میپره
یکشنبه 20 آبانماه سال 1386 02:16
کتابی که این روزا مشغول خوندنش هستم کتابیه که رو جلدش نوشته « کتابی برای همه کس و هیچکسِ» و قطعا یه همچین کتابی صفحاتی خواهد داشت که تو ازش خوشت بیاد و صفحاتی که زیاد به دلت نچسبه ! طی مدت کم و صفحات کمی که از این کتاب خوندم تک جمله های قشنگی بوده که ارزش نوشتن داشته باشه. اما امشب یه چیزی خوندم که باعث بشه ساعت 2 از...
-
وقتی که زور میزنی تا دلت یه چیزی بخواد
سهشنبه 15 آبانماه سال 1386 23:59
چقدر مشکله نوشتن وقتی که نه حرفی برای گفتن داری نه انگیزه ای برای نوشتن و نه حوصله ای برای فکر کردن و موضوع پیدا کردن! دلم میخواد در مورد زندگی در زمان حال بنویسم اما هیچ حرف تازه ای برای گفتن ندارم و هر چی که بگم تکرار مکررات خواهد بود. دلم میخواد راجع به نسبی بودن بنویسم اما حوصله شو ندارم! دلم میخواد برم مسافرت اما...
-
اراده میکنیم
شنبه 12 آبانماه سال 1386 00:31
یه معلم قرآنی داشتم تو دوره دبیرستان که هیچکس ازش خوشش نمی اومد و معمولا رسم بر این بوده که من از بیشتر معلمایی که همه ازشون متنفر بودن خوشم بیاد. البته من یادم نمیاد که به واسطه این ابراز علاقه، اضافه نمره ای ازشون گرفته باشم! بلکه معمولا این قضیه دلیلی میشد برای اینکه دوستان سربه سرم بذارن و یه سری حرفای صدتا یه غاز...
-
شرف! یگانه عنوان انسان راستین
جمعه 4 آبانماه سال 1386 22:49
در حال تهیه مطلبی بودم که مدتها بود ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود. یه مطلب در مورد زندگی در زمان حال! اما پست نارنج توی وبلاگش باعث شد تا اون مطلب رو فراموش کنم و یه چند خط برای یه دوست عزیز بنویسم! وقتی که صحبت از نسبی بودن اخلاق میشه، برداشتهای زیادی ازش میشه کرد. نسبی بودن اخلاق به این معنیه که ممکنه شما کاری رو...
-
معجزه ایمان
شنبه 21 مهرماه سال 1386 13:19
سلام به همه دوستان متاسفانه این اواخر سرم بدجوری شلوغ بود و شنبه و جمعه نداشتم. واسه همین نتونستم بیام و آپ کنم. اولا عید فطرو به همه اونایی که زحمت کشیدن و تو این گرما و روزای طولانی روزه گرفتن تبریک میگم! و امیدوارم تونسته باشن چیزی رو که از این یه ماه خود آزاری ( البته به نظر من) انتظار داشتن بدست بیارن! راستش برای...
-
فکر میکنیم
جمعه 6 مهرماه سال 1386 13:32
یه جمله جالب بود تو کتاب راز فال ورق که مربوط بود به نه لو خشت به این مضمون که بزرگترین سرگرمی 9 خشت فکر کردن راجع به خود فکر کردنه!! من خیلی زیاد از این جور فکرا به سرم زده! چقدر با فکرام شطرنج بازی کردم و با اینکه معمولا میبردم اما آخر سر فراموش میکردم که از کجا به کجا رسیدم. بعدش ویرم میگیره که بفهمم چطور شد که از...
-
دیداری با ناشناخته
پنجشنبه 29 شهریورماه سال 1386 23:44
این روزا حوصله پرداخت به موضوعات خامی رو که تو ذهنم وول میخوره رو ندارم متن پایینی رو یه دوست خوب و جدید بهم داده. نمی دونم کی نوشته و منبعش کجاس فقط زیبا و آرامش بخشه! منم اینو تقدیم میکنم به همه دوستای گلم که میان به وبلاگ فکستنی من سر میزنن و میبینن که من تنبل هنوز آپ نکردم: در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو می...
-
ایستاده نفس میکشم
چهارشنبه 21 شهریورماه سال 1386 23:55
ایستاده ام بر بلندای قله غرور خویش و با صدای رسا بر قلب تازه بند خورده ام بانگ میزنم: برخیز! به درد خود ، به نگرانی های خود شب خوش بگو بگذار تا برود آنچه تو را می آشوبد و غمناکش میکند. ( من و عیسی مسیح)
-
پیروزی
دوشنبه 19 شهریورماه سال 1386 23:17
میخواهم دعا بخوانم- با همان قدرتی که میخواهم کفر بگویم میخواهم مجازات کنم- با همان قدرتی که میخواهم ببخشم میخواهم اهدا کنم- با همان قدرتی که از آغاز میخواستم میخواهم پیروز شوم- آخر من نمی توانم پیروزی آنها را بر خود ببینم!! (الکساندر پاناگولیس )
-
فراموش شده!
یکشنبه 4 شهریورماه سال 1386 22:14
این آمریکائی ها واقعا کارشون درسته! توی بلاد کفر و مملکت فحشا و چیزای خیلی خیلی بد دیگه که آدم خلاجت میکشه اسمشو بیاره زندگی میکنن، بنابر اعلام تلویزیون خونه مون که همیشه اخبار درست رو به گوش امت همیشه در صحنه میرسونه، کلی جنایت توش اتفاق میافته، اما من تعجب میکنم که چطور توی این بلاد کفر با مردم خیلی بد و 100 تا...
-
اعتماد به نفس یا بیشین بینیم بابا !!!
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 20:12
اعتماد به نفس برترین خصلت اجتماعی آدماس. آدمی که اعتماد به نفس نداشته باشه بهتره که بمیره. البته به شرطی که یه چیزایی حالیش باشه. منظورم اینه که کسی که هاج و واجه و اصلا نمی دونه کی به کیه اعتماد به نفس میخواد چیکار؟ اما کسی که یه چیزایی بارش باشه و اعتماد به نفس نداشته باشه ، مردن براش بهتره. در مورد خودم باید بگم که...
-
عید و مرد و تنهایی
شنبه 20 مردادماه سال 1386 19:53
اولا این عید رو به همه اونهایی که بهش معتقدن تبریک میگم و امیدوارم که تا حالا بهشون خوش گذشته باشه. البته بایدم خوش بگذره چون ایران اسلامی امروز هم مثل همه عیدهای دیگه غرق در شور و شادی و شعفه. اگر باور ندارین میتونین اخبار ساعت ده و نیم رو ببینین تا باورتون بشه. من به عید اعتقاد ندارم. به خاتم المرسلین هم معتقد...
-
گاهی از آسمان نگاه کن
شنبه 13 مردادماه سال 1386 23:36
یه جمله ای هس منقول از کنفسیوس به این مضمون که : بچه که بودم میخواستم دنیا رو تغییر بدم یه کم که بزرگتر شدم ........... تا میرسه به اونجا که میگه در 80 سالگی فهمیدم که اول از همه باید خودم را تغییر دهم. بحث خودشناسی بحثیه که همه جا ازش میشنویم و توی خیلی از کتابا در موردش میخونیم اما فکر نمی کنم خیلی باشن کسایی که...
-
وقتی که ما ‹‹ ما›› میشویم.
پنجشنبه 11 مردادماه سال 1386 21:28
( ما ) شدن حس دلپذیریه. یه حس خاص و شادی از حضور در کنار دیگری برای بهتر بودن. این حس چه در احساسات شخصی و درونی و چه در مناسبتهای اجتماعی واقعا زیباست. برای همه ما لحظاتی بوده که از بودن در کنار یک دوست لذت ببریم و برای دلمون یک شادی منحصر بفرد از این با هم بودن به وجود بیاریم امروز حال من خیلی خوبه! یه حس اجتماعی...
-
بر دستت بوسه میزنم
شنبه 6 مردادماه سال 1386 22:32
آمدی، دست تو میگیردم - بر دستت بوسه میزنم با عشق، با هراس - بر دستت بوسه میزنم آمدی که نابودم کنی - عشق - بر دستت بوسه میزنم دندان در میوه فرو میبری و به دورش می اندازی، در قلبم دندان فرو کن که از آن توست خوشا زخمی که از دندان تو بر جا ماند - بر دستت بوسه میزنم همگی ام را گرفتی و چون گرفتی به هیچ کارش نمی زنی جز...